راستش را بخواهید، من شک ندارم این همشهریِ نازنین، نه تنها راه و نشانی را - دو دستی- به هموطنانم تقدیم میکند بلکه «کرور کرور لبخند» در سبدِ مهر به حراج گذاشته و خودش و دیگران را «حالِ خوش» میبخشد
فکر نمیکنم برای یاری رساندن و دستِ دیگران را گرفتن، لازم باشد شمارِ صفرهای موجودیِ حسابِ بانکی ات، سر به فلک بزنند و رقمهایش پیشِ چشمانت رژه بروند تا نامِ من و شما را در فهرستِ آدمهای بامرام و نیکوکردار بنویسند.
اگر حاتم طایی باشی و دستِ بخشش نداشته باشی، بیگمان، جای سؤال و نکوهش دارد، اما اگر دارایی و تمکن مالیات خیلی معمولی یا کم و کمتر باشد و خودت اهلِ دستگیری کردن از دیگران باشی، آن وقت است که باید سر تا پایت را طلا گرفت و دستات را بوسید و نامات را به نیکی بُرد و در زمره جوانمردان و خوبانِ روزگار نوشت. درست مانند همین شهروندِ مشهدی که گویا صاحبِ یک فروشگاه کوچک در نزدیکیهای حرم مطهر آقا امام رضا- علیه السلام- است و چنان که از تصویر برمی آید، ثانیهها و دقیقههایی از وقتِ روزانهاش را اختصاص داده به پاسخگویی به زائران «آقا» و مسافرهایی که راه، گم کردهاند و آدرس و نشانیِ سر راستِ جایی را میخواهند تا به مقصدشان برسند. کاری که به ظاهر، خیلی ساده و دَم دستی و شاید کم ارزش میآید، اما کافی است خودمان را به جای آقای فروشنده بگذاریم که در یکی از پُرآمد و شدترین خیابانهای همین شهر و درست در مکانِ کسب و کارش، مسافرانِ خسته و راه نابلد را پاسخگوست و به جای این که بر سر درِ مغازهاش بنویسد: «حضورِ شما مانعِ کسب و کار است»، داوطلب شده تا از کارِ فروبسته هموطناناش گره بگشاید. ... و من میتوانم، نادیده، حدس بزنم که چنین بنده خدایی، هرگز اخمو و عبوس و یا یک آدمِ «عصا قورت داده» و تند مزاج نیست که بخواهد زائرِ پُرسان و راه گم کرده را با یک پاسخِ خشک و بی مهر، از سرِ خودش وا کند و سپس زیر لب، ناسزا بگوید و لیچار بار کند.
راستش را بخواهید، من شک ندارم این همشهریِ نازنین، نه تنها راه و نشانی را - دو دستی- به هموطنانم تقدیم میکند بلکه «کرور کرور لبخند» در سبدِ مهر به حراج گذاشته و خودش و دیگران را «حالِ خوش» میبخشد.... تا باد چنین بادا !
منبع: روزنامه قدس
انتهای پیام/
نظر شما